جدول جو
جدول جو

معنی پیش نفار - جستجوی لغت در جدول جو

پیش نفار
تخت کوچک ایوان خانه های روستایی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیش قطار
تصویر پیش قطار
شتری که در قطار جلوتر از همه باشد، نخستین شتر از شتران قطارکرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش نماز
تصویر پیش نماز
امام جماعت، کسی که نماز بخواند و دیگران به او اقتدا کنند
فرهنگ فارسی عمید
(حِ)
دهی جزء بخش مرکزی شهرستان فومن. واقع در 3 هزارگزی باختر فومن. کنار راه فرعی فومن به ماسوله. جلگه، معتدل، مرطوب، دارای 208 تن سکنه. آب آنجا از چشمۀ پیشه حصار و رود خانه ماسوله. محصول آنجا برنج و توتون سیگار و جالیز کاری و شغل اهالی زراعت و زغال فروشی. و راه آن اتومبیل رو است و 3 باب دکان دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
شتریکه پیش از دیگران بقطار رود. (آنندراج). نخستین شتر از شتران قطار کرده:
هرسر مو کوکب خورشیدچهر
ناقه مگو پیش قطار سپهر.
وحید (در تعریف ناقه).
بقادری که بدریای بیکران سخن
مرا بر اشترک موج کرد پیش قطار.
زلالی
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی جزء دهستان سنگر کهدمات بخش مرکزی شهرستان رشت. واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری رشت و 5 هزارگزی جنوب خاور دوشنبه بازار. جلگه، معتدل مرطوب، دارای 1266 تن سکنه. آب آن از غازیان رود از سفیدرود. محصول آنجا برنج و ابریشم. شغل اهالی آنجا زراعت و راه آن مالروست. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
امام. (السامی) (مهذب الاسماء). امام جماعت. مقتدا. امام که در نماز جماعت او پیش باشد و دیگران خلف او نماز خوانند. (آنندراج) : و امیر عادل رحمهاﷲعلیه را پیشنماز بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 499).
جبهه سایان سجود در اجلال ترا
آسمان در صف پس آمدگان پیشنماز.
واله هروی
لغت نامه دهخدا
پیش اشتر پیش کوس نخستین شتر از شتران قطار کرده: هر سر مو کوکب خورشید چهر ناقه مگو پیش قطار سپهر. (وحید)
فرهنگ لغت هوشیار
((نَ یا نِ))
اندیشه یا طرحی که کسی مطرح می کند تا دیگران نیک یا بد بودنش را تأیید کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش نماز
تصویر پیش نماز
((نَ))
امام جماعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش نیاز
تصویر پیش نیاز
پیش شرط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیش نماز
تصویر پیش نماز
امام جماعت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیش گفتار
تصویر پیش گفتار
مقدمه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیش نیاز
تصویر پیش نیاز
شرط أساسي
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پیش نیاز
تصویر پیش نیاز
Prerequisite
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیش نیاز
تصویر پیش نیاز
prérequis
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پیش نیاز
تصویر پیش نیاز
prerequisito
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پیش نیاز
تصویر پیش نیاز
ön koşul
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پیش نیاز
تصویر پیش نیاز
предварительное условие
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پیش نیاز
تصویر پیش نیاز
Voraussetzung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیش نیاز
تصویر پیش نیاز
передумова
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پیش نیاز
تصویر پیش نیاز
warunek wstępny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پیش نیاز
تصویر پیش نیاز
پیش شرط
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پیش نیاز
تصویر پیش نیاز
পূর্বশর্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پیش نیاز
تصویر پیش نیاز
sharti la awali
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پیش نیاز
تصویر پیش نیاز
필수 조건
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پیش نیاز
تصویر پیش نیاز
pré-requisito
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پیش نیاز
تصویر پیش نیاز
必要条件
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پیش نیاز
تصویر پیش نیاز
תְנַאי מַקדִים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پیش نیاز
تصویر پیش نیاز
पूर्वापेक्षा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پیش نیاز
تصویر پیش نیاز
prasyarat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پیش نیاز
تصویر پیش نیاز
เงื่อนไขเบื้องต้น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پیش نیاز
تصویر پیش نیاز
vereiste
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پیش نیاز
تصویر پیش نیاز
先决条件
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پیش نیاز
تصویر پیش نیاز
requisito previo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی